واکسن دو ماهگی الینا
پنجشنبه 20 شهریور روزی بود که باید واکسن دوماهگیت را میزدی . از چند روز قبلش خیلی استرس داشتم آخه شنیده بودم که با این واکسن هم تب میکنی هم بی تابی میکنی . خاله عاطفه مامان پارمیس کوچولو گفته بودن قبلش هم بهت قطره استامینوفن بدم و هم آب قند منم همین کارا کردم . قرار بود بابا حاجی بیاد با هم بریم واکسن بزنیم ولی رفته بودن اردستان و عمو امجد اومد با هم رفتیم آخه بابایی رفته بود سر کار نمی تونست مرخصی بگیره . ساعت 7.30 صبح رفتیم مرکز بهداشت نزدیک خونمون ولی خانمی که مسئول واکسن زدن بود گفت باید جای دیگه برید و لی نهایتا همون جا واکسن را زد . الهی بمیرم مامانی خیلی دردت اومد و گریه کردی . همونجا یه کم شیر خوردی و خوابت برد بعدش...
نویسنده :
مامان ریحان
17:24
الینا و دختر دایی سارینا
الینای نازم این عکسها را روز 7 شهریور خونه آقاجون با سارینا ازت گرفتم . همون شب یه دختر دایی کوچولوی دیگه برات به دنیا اومد اسمش رومینا هست . برات خیلی خوشحالم چون یه خواهر و دوست خوب می شه برای شما مامانی گلم . تا دو ماه دیگه هم یه پسر دایی دیگه برات به دنیا می یاد که هنوزم اسم نداره ( خوب سارینا یه اسم واسه داداشت انتخاب کن دیگه ). چقدر خوش به حالته عشقم دوتا دوست جدید پیدا کردی . ...
نویسنده :
مامان ریحان
16:59
تولد مامان ریحان
الینای عزیزم روز 4 شهریور تولد مامان ریحان بود که باهم رفتیم خونه عمو امجد و زن عمو نسیمه این عکسهاتم اونجا ازت گرفتم عشقم . ...
نویسنده :
مامان ریحان
16:37